علمدار جنگ نرم.کرمانشاه

قسمتی از نامه به شرح ذیل است :


نامه ات رسید که در ان یاداور شده بودی که از طرف من خبرهایی به تو رسیده که تو از انها رویگردانی و من در پیش تو به غیر انها سزاوارم و به راستی که کارهای نیک را جز خدای تعالی کسی راهنمایی نکند و بدان هدایت نفرماید  ایا تو قاتل حجر ابن عدی کندی و یاران نماز گزار و عبادت کارانی که منکر ظلم بودند و بدعتها را بزرگ شمرده و امر به معروف و نهی از منکر نموده  و در راه  خدا از ملامت کنندگان باکی نداشتند نیستی؟؟ ایا تو قاتل عمروبن حمق خزاعی صحابی رسول خدا و ان بنده صالح که عبادتش تن او را فرسوده و جسمش را لاغر و رنگش را زرد کرده بود نیستی؟ ایا تو قاتل ان مرد حضرمی نیستی که زیاد ابن سمیه به تو نوشت که او بر ایین علی(ع) است و تو در پاسخش وشتی , هرکس را که بر ایین علی(ع) است بکش و زیاد نیز او راکشت و به دستور تو انها را مثله کرد؟ ایا تو نیستی که زیاد ابن سمیه را که در بستر عبید از قبیله ثقیف زاییده شده بود , ادعا کردی که او فرزند پدر توست.در صورتی که رسول خدا(ص) فرمود:فرزند مربوط به بستری است که در ان زاییده شده و کیفر زناکار سنگ است؟ و تو سنت رسول خدا (ص) را عمدا ترک نمودی و بدون هدایتی از سوی خداوند پیروی هوای نفس خود کردی . و انچه که گفته بودی "نگران ایین خود و امت محمد (ص) باش و از دو دستگی و اختلاف این امت و ورود انها در فتنه بر حذر باش" من به راستی فتنه ای برای این امت بزرگتر از حکومت تو بر سر انها سراغ ندارم و چیزی را برای خود و دین و ایین خودم و امت محمد(ص) برتر از این نمیدانم که رو در روی تو بایستم . اما درباره توطئه و کید خود سخن گفته بودی .پس هر توطئه ای که به نظرت می اید درباره من انجام بده که من امیدوارم کید و توطئه تو زیانی به من نرساند. وبار هیچ کس زیانبارتر از خود نباشد زیرا تو بر مرکب جهل و نادانی خود سوار گشته ای و بر پیمان شکنی خویش سخت حریص هستی! به جان خودم سوگند , به هیچ پیمانی که بسته ای وفا نکردی و بلکه پیمان خود را با کشتن این افرادی که به قتل رساندی , نقض کردی و انها را بدون اینکه بجنگند و یا کسی را به قتل رسانند به قتل رساندی و این کار را با انها نکردی جز بدان جهت که فضایل ما را نقل میکردند و حق ما را بزرگ میدانستند. پس ای معاویه مژده باد تو را به قصاص و یقین داشته باش به حساب روز جزا و بدان که برای خدای تعالی نامه ایست که هیچ ریز و درشتی را باقی نگذارده مگر اینکه ان را شمارده است.....


برگرفته از کتا ب تاریخ اسلام-جلد سوم-نویسنده سید هاشم رسولی محلاتی

علمدارجنگ نرم.کرمانشاه

           
شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 17:16
رضاسلطانی

(19) بيرون آوردند حضرت امير عليه السلام هشتاد ناقه براى اعرابى

در كتاب كشف الغمه از حضرت سيدالشهداء عليه السلام مروى است كه فرمود: چون جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رحلت فرمود، پدرم اميرالمؤ منين على عليه السلام آواز داد و ندا كرد كه هر كس نزد پيغمبر امانتى يا وعده اى يا دينى بوده باشد بيايد از من بگيرد، پس هر كس كه طلبكار بود يا وعده اى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله داشت مى آمد و پدرم دست به زير مصلاى خود برده به قدر طلب و وعده هر شخصى ميداد.
اين خبر به مرو رسيد رفت و به ابوبكر گفت : اگر تو ضامن وعده ها و ديون رسول خدا صلى الله عليه و آله شوى چنانكه على بن ابيطالب عليه السلام پس از زير سجاده خود مى يابى ، آنچه على مى يابد. پس ابوبكر نيز ندا در داد و اين خبر را به حضرت على عليه السلام عرض كردند، حضرت فرمود: زود باش كه پشيمان مى شود روز ديگر ابوبكر با اصحاب خود نشسته بود كه اعرابى آمد و گفت وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله كيست ؟
ابوبكر را نشان دادند اعرابى رو به ابوبكر كرده گفت : حضرت رسول صلى الله عليه و آله بارى من هشتاد ناقه سرخ موى و سياه چشم و بلند كوهان وعده كرده است ، اكنون چون تو در جاى آن حضرت نشسته اى از تو مطالبه مى كنم ، ابوبكر رو به عمر كرد و گفت اكنون علاج ادعاى اعرابى را بكن ، عمر گفت : شاهد بخواه كه وعده حضرت رسول صلى الله عليه و آله را اثبات كند، ابوبكر شاهد خواست اعرابى گفت : آيا لياقت داشت كه شخصى مثل من از شخصى مانند آن بزرگوار شاهد و گواه گرفته باشم ؟ به احتمال آن كه العياذ بالله آن بزرگوار انكار وعده خود خواهد كرد، پس به من معلوم شد كه تو وصى و جانشين آن حضرت نيستى .
سلمان كه در آن جا حاضر بود برخاسته و گفت : اى اعرابى بيا تا تو را نزد وصى و خليفه بر حق پيغمبر صلى الله عليه و آله ببرم پس سلمان اعرابى را به خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام آورد، اعرابى متوجه آن جناب شد عرض كرده اى شخص بزرگوار تو خليفه بر حق حضرت رسول ، حضرت امير عليه السلام هستى ؟ فرمود: بلى ! چه مطلب دارى عرض كرد: هشتاد ناقه سرخ موى و سياه چشم و بلند كوهان از تو ميخواهم كه وعده رسول خداست كه به من داده است حضرت فرمود كه : آيا تو و تمام اهل خته تو همگى اسلام آورده ايد؟ اعرابى چون اين كلام را از آن حضرت شنيد دويد و دست مبارك آن حضرت را بوسيد و گفت شهادت ميدهم كه تو وصى حضرت رسول صلى الله عليه و آله هستى ، زيرا حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين هشتاد ناقه را به شرط اسلام آوردن من و اهل خانه من به من وعده فرموده بود. الحال الحمدلله همه ما اسلام آورده ايم پس اميرالمؤ منين على عليه السلام به امام حسن عليه السلام فرمود كه : با سلمان و اين اعرابى به فلان وادى برو و ندا كن كه يا صالح چمن جواب دهد بگو كه اميرالمؤ منين عليه السلام به تو سلام مى رساند، و مى گويد: آن هشتاد ناقه حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه براى اين اعرابى مقرر فرموده بود حاضر كن .
پس چون ايشان به آن وادى آمدند و امام حسن عليه السلام ندا كرد جواب آمد كه لبيك يا بن رسول الله پس امام حسن عليه السلام اداى رسالت نمود جواب آمد سمعا و طاعتا زمانى نگذشت كه زمين منشق شد و زمام ناقه اى بيرون آمد امام حسن عليه السلام آن را گرفته به دست اعرابى داد، و فرمود: بكش ، اعربى زمام را كشيد و هشتاد ناقه به همان صفتها كه مى خواست بيرون آمد. اعرابى به آواز بلند گفت : (( من مثلك يا اميرالمؤ منين من مثلك يا اميرالمؤ منين )) پس به آن حضرت ثناى بسيار گفته روانه منزل خود گرديد در حاليكه شاد و مسرور بود(22).

(20) نوشته شدن نام على عليه السلام بر پرهاى هدهد و مكالمه اش با سليمان

در كتاب مصابيح از تفاسير اهل بيت عليهم السلام روايت كرده كه حضرت سليمان هدهد را در ميان طيور نديد، فرمود:
چگونه است كه او غايب شده است ؟
پس اگر بيايد او را سخت عذاب مى كنم يا مى كشم چون به حضرت آمد، فرمود:
اى هدهد كجا بودى اگر حجت و دليلى بر من به جهت غايب شدنت نياورى و نگويى تو را سخت عذاب مى كنم يا مى كشم هدهد گفت :
بر تقدير اينكه دليل و حجتى نداشته باشم باز تو نمى توانى مرا بكشى .
گفت : براى آنكه در هر پر من به خط سريانى كلمه يا على نوشته شده و اين تاج كرامت از او بر سر من است .
و بدين جهت مرا فخر بر مرغان ديگر است و دل من مملو از محبت على است حضرت سليمان بسيار خوشش آمد و هدهد را پسنديد و گفت : اى هدهد من نيز محبت آن ها را در دل دارم و چاكر محمد و على و اهل بيت ايشانم چونكه اعتقاد تو اين است ، تو در امان هستى (23).


(21) سنگ شدن آب در در زير پاى امام على عليه السلام

در كتاب مفتاح الجنة مرويست كه روزى اميرالمؤ منين عليه السلام با يك نفر مرد خيبرى در راهى همراه شدند و در همه جا با هم بودند تا اين كه به رود خانه بزرگى رسيدند، آن حضرت ديد مرد خيبرى عباى خود را بر روى آب انداخت و از آب گذشت و پاهايش با آب تر نشد چون خيبرى به آن طرف آب رسيد به اميرالمؤ منين على عليه السلام خطاب كرد، و گفت : اى مرد اگر تو نيز مى دانستى آنچه كه من مى دانم و بر زبان جارى مى كردى آنچه كه من جارى كردم هر آينه از آب مى گذشتى ، و قدمت تر نمى شد پس خيبرى ديد كه على عليه السلام خطابى به آن كرد كه آب چون سنگ بسته شد و از آن گذشت و پايش تر نشد خيبرى بسيار تعجب كرد پس آن حضرت فرمود: اى خيبرى تو چه چيز مى دانستى كه به زبان جارى كرده و از آب گذشتى خيبرى گفت : من نام وصى حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله را به زبان جرى كردم آن حضرت فرمود: كه اى خيبر وصى حضرت رسالت پناهى من هستم .
چون خيبرى اين را شنيد به دست و پاى آن حضرت افتاده ايمان آورد و به شرف اسلام مشرف شد(24).

(22) نوشته شدن نام على عليه السلام برگل درختى در چين

در كتاب مفتاح الجنة به سند صحيح از محمد بن سنان منقول است كه گفت :
روزى به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام رفتم چون نشستم خبر آوردند، كه يابن رسول الله شخصى از اهل چين در جلوى در ايستاده ، فرمود:
اذن دخول دهيد چون داخل شد به آن حضرت سلام كرد آن حضرت از او استعلام كرد كه مگر تو و اهل تو مرا مى شناسيد؟
عرض كرد:
بلى ! يابن رسول الله در شهر ما درختى است كه در مجموع سال هر روز دو مرتبه گل مى دهد كه يكى در اول روز و يكى در آخر روز، بر گلى كه در اول روز شكفته مى شود نوشته شده (( لا اله اله الله )) و در گلى كه در آخر روز شكفته مى شود، نوشته شده است (( على خليفة رسول الله )) ما از اين علامت علم به حال رسول خدا صلى الله عليه و آله و وصى و فرزندان او عليهم السلام داريم .
و دوستان شما در آنجا بسيار است و مرا آرزوى زيارت و پا بسوى شما به اينجا آورده است (25).


(23) نشان دادن حضرت امير عليه السلام جبرئيل را در مسجد بصره

در كتاب مفتاح الجنة روايت شده كه روزى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در منبر بصره مى فرمود: (( ايهاالناس سلونى قبل ان تفقدون )) يعنى از من سوال كنيد از راههاى آسمانها به درستيكه من به آنها عرافم ، در آنجا مردى از ميان قوم برخاسته عرض كرد: در اين ساعت جبرئيل در كجاست ؟
آن حضرت نظر مبارك به جانب آسمان انداخت ، بعد به جانب مشرق و مغرب نظر كرد، اطراف قبه خضر و اطراف كره عنبر را ملاحظه فرمود جبرئيل را در هيچ يك نديد، متوجه همان مرد سائل شده و فرمود: اى شيخ تو جبرئيل هستى رواى مى گويد: پس بالهاى خود را هم زده پرواز كرد در آنحال حاضرين مسجد به ناله و فرياد درآمدند، گفتند: شهادت مى دهيم كه تو خليفه رسول خدا هستى (26).

 

منبع: داستانهايى از انوار آسمانى

مؤ لف : ر - يوسفى

علمدارجنگ نرم.کرمانشاه

           
شنبه 6 اسفند 1390برچسب:امام علی/معجزه, :: 17:43
رضاسلطانی

قرآن مجيد 114 سوره ، 6234 آيه ، 76440 كلمه ، و 332322 حرف دارد.
شيخ بهائى تعداد حروف تهجى قرآن را به اين ترتيب ذكر مى كند
(11).
الف -> 40792   ________   باء -> 1140
تاء -> 1299   ________   ثاء -> 1291
جيم -> 3293   ________   حاء -> 1179
خاء -> 2419   ________   دال -> 4398
ذال -> 4840   ________   راء -> 10903
زاء -> 9583   ________   سين -> 4591
شين -> 25133   ________   صاد -> 1282
ضاد -> 1200   ________   طاء -> 840
ظاء -> 9320   ________   عين -> 1020
غين -> 7499   ________   فاء -> 2500
قاف -> 5240   ________   كاف -> 22000
لام -> 14591   ________   ميم -> 20560
نون -> 2036   ________   واو -> 13700
هاء -> 700   ________   ياء -> 502

منبع:نام كتاب : كشكول جبهه

تهيه و تنظيم : مؤ سسه فرهنگى نور

 

علمدارجنگ نرم.کرمانشاه

           
شنبه 6 اسفند 1390برچسب:تعداد حروف تهجی قرآن, :: 16:51
رضاسلطانی

تعدادی از خاطرات استادقرائتی

برای دیدن این مطلب رویادامه مطلبکلیک کنید.

علمدارجنگ نرم.کرمانشاه

ادامه مطلب ...


           

                   حركت امام حسين بر اساس قرآن
آياتى كه امام حسين عليه السلام در مسير راه به آن استناد فرمودند:
آيه اوّل : همين كه نماينده يزيد در مدينه (مروان ) تصميم گرفت كه از امام حسين عليه السلام براى يزيد بيعت بگيرد، امام فرمود: ويلك يا مروان فانّك رجس واى برتو، تو پليد هستى و ما خانواده اى هستيم كه خداوند در شاءن ما فرموده است : انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا
(54) همانا خداوند مى خواهد كه از شما اهل بيت هر پليدى (احتمالى ، شك و شبهه اى ) را بزدايد و شما را چنانكه بايد و شايد پاكيزه بدارد.
آيه دوّم : امام حسين عليه السلام در پايان وصيت نامه اى كه قبل از حركت به كربلا نوشتند، به اين آيه استناد كردند: و ما توفيقى الا باللّه عليه توكّلت و اليه اُنيب
(55) توفيق من به جز به (اراده ) خداوند نيست كه بر او توكّل كرده ام و به او روى آورده ام .
آيه سوّم : همين كه براى فرار از بيعت با يزيد، از مدينه به سوى مكه خارج شدند (28 رجب )، اين آيه را تلاوت فرمودند: فخرج منها خائفا يترقّب قال ربّ نجّنى من القوم الظالمين
(56) آنگاه كه (موسى ) از آنجا ترسان و نگران بيرون شد و گفت : پروردگارا! مرا از قوم ستمكار نجات بده .
آيه چهارم : شيخ مفيد قدس سرّه مى گويد: همين كه امام حسين عليه السلام به سوى مدينه رهسپار شد، گروه هايى از جن و فرشته براى يارى آن حضرت حاضر شدند، امّا امام اين آيات را تلاوت فرمودند: اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم فى بروج مشيّدة
(57) هرجا كه باشيد و لو در برجهاى استوار سر به فك كشيده ، مرگ شما را فرا مى گيرد. همچنين آيه ى : كبَرز الّذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم (58) كسانى كه كشته شدند، در سرنوشتشان نوشته شده بود (با پاى خويش ) به قتلگاه خود رهسپار مى شدند.
آيه پنجم : همين كه امام حسين عليه السلام شب جمعه سوم شعبان (قبل از حركت به كربلا) وارد مكه شدند، اين آيه را تلاوت فرمودند: و لمّا توجّه تلقاء مَديَن قال عسى ربّى اَن يهدنى سواء السبيل
(59) و چون رو به سوى مدين نهاد، گفت : باشد كه پروردگارم مرا به راه راست راهنمايى كند.
آيه ششم : در مكه همين كه با ابن عباس گفتگو مى كردند درباره ى بنى اميّه اين آيات را تلاوت فرمودند: انّهم كفروا باللّه و برسوله و لاياءتون الصلاة الاّ و هم كُسالى
(60) آنان به خداوند و پيامبر او كفر ورزيده و جز با حالت كسالت به نماز نپرداخته اند.... و همچنين آيه ى : يرائون الناس و لايذكرون الله الا قليلا با مردم رياكارى كنند و خدا را جز اندكى ياد نمى كنند. و آيه ى مذبذبين بين ذلك لا الى هؤ لاء و لا الى هؤ لاء و من يضلل اللّه فلن تَجِدَ له سبيلا(61) در اين ميان (بين كفر و ايمان ) سرگشته اند، نه جزو آنان (مؤ منان ) و نه جزو اينان (نامؤ منان ) و هر كس كه خداوند در گمراهى واگذاردش ، هرگز براى او بيرون شدنى نخواهى يافت . و فرمودند: كلّ نفس ذائقة الموت و انّما توفّون اُجوركم (62) هر جاندارى چشنده (طعم ) مرگ است و بى شك در روز قيامت پاداشهايتان را به تمامى خواهند داد.
آيه هفتم : در آستانه عيد قربان كه امام حسين عليه السلام از مكه به سوى كربلا حركت كردند، نماينده يزيد در مكه راه را بر حضرت بستند، درگيرى با تازيانه رخ داد، به امام حسين گفتند: مى ترسم شما ميان مردم شكاف بيفكنى !! حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: لى عملى و لكم عملكم انتم بريئون مما اعمل و انا برى ء مما تعملون
(63) عمل من از آن من و عمل شما از آن شما، شما از آنچه من مى كنم برى و بركناريد و من از آنچه شما مى كنيد برى و بركنارم .
آيه هشتم : همين كه در مسير كربلا خبر شهادت مسلم را شنيدند فرمودند: انّا للّه و انّا اليه راجعون
(64) كسانى كه چون مصيبتى به آنان رسد، گويند: ما از خداييم و به خدا باز مى گرديم .
آيه نهم : در نزديكى كربلا همين كه حُر به امام گفت : چرا آمده اى ؟ فرمود: نامه هاى دعوت شما مرا به اينجا آورد، ولى حالا پشيمان شده ايد و اين آيه را تلاوت فرمود: فمَن نَكَث فانّما يَنكُث على نفسه
(65) پس هركس كه پيمان شكند، همانا به زيان خويش پيمان شكسته است .
آيه دهم : در مسير كربلا همين كه خبر شهادت نامه رسان خود قيس بن مسهّر صيداوى را شنيد گريه كرد و اين آيه را تلاوت فرمودند: و منهم مَن قَضى نَحبَه و منهم مَن يَنتَظر و ما بَدّلوا تَبديلا
(66) از ايشان كسى هست كه بر عهد خويش (تا پايان حيات ) به سربرده است و كسى هست كه (شهادت را) انتظار مى كشد و هيچ گونه تغيير و تبديلى در كار نياورده اند.
آيه يازدهم : همين كه فرماندار كوفه (ابن زياد) نامه رسمى براى حُر فرستاد كه راه را بر حسين عليه السلام ببندد و او نامه را به امام عرضه داشت ، امام اين آيه را تلاوت فرمودند: و جعلناهم ائمّة يدعون الى النار...
(67) و آنان را پيشوايانى خوانديم كه به سوى آتش دوزخ دعوت مى كنند و روز قيامت يارى نمى يابند.
آيه دوازدهم : امام حسين عليه السلام در كربلا درباره لشكر يزيد براى دخترش سكينه اين آيه را تلاوت فرمود: اِستَحوَذ عليهم الشيطان فاَنساهم ذكر اللّه
(68) شيطان بر آنان دست يافت ، سپس ياد خدا را از خاطر آنان برد.
آيه سيزدهم : در روز عاشورا براى لشكر يزيد اين آيه را تلاوت فرمود: فاجمعوا اَمركم و شُركائكم ثمّ لايكن امركم غُمّة ثمّ اقضوا الىّ و لاتنظرون
(69) شما با شريكانى كه قائليد، كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد سپس در كارتان پرده پوشى نكنيد، آنگاه كار مرا يكسره كنيد و مهلتم ندهيد.
و نيز آيه انّما ولىّ اللّه الذى نزل الكتاب و هو يتولّى الصالحين
(70) سرور من خداوند است كه (اين ) كتاب آسمانى را فرو فرستاده است و او دوستدار شايستگان است . و نيز آيه ى : و انّى عذت بربّى و ربّكم ان ترجمون (71) و من از شرّ اينكه سنگسارم كنيد، به خود و پروردگار شما پناه مى برم . و همچنين آيه ى : اعوذ بربّى و ربّكم من كلّ متكبّر لايؤ من بيوم الحساب (72)
من به پروردگار خود و پروردگار شما از (شرّ) هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان ندارد، پناه مى برم .

منبع:نام كتاب : ده گفتار

مؤ لف : استاد محسن قرائتى

علمدارجنگ نرم.کرمانشاه

           
شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 16:44
رضاسلطانی

درباره وبلاگ


این وبلاگ قراره تابتونه در حیطه امور جنگ نرم ارائه فعالیت کند پس مارا بانظرات خود یاری دهید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
موضوعات
پیوندهای روزانه
  • ســربـاز جـنـگ نــــرم
    ">سرباز جنگ نرم
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمدار جنگ نرم.کرمانشاه و آدرس soltani7412.blogfa.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 32
بازدید کل : 9288
تعداد مطالب : 47
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تماس با ما